به پایان این غزل چیزی نمانده است
دیری ست پایم از راه شما وا مانده است
از زخم زبان هایتان چیزی به یادم نیست
هرچند زخم دلم سر باز مانده است
هفتاد من شد مثنوی یکی شدن
بیچاره دلم بی سر و سامان مانده است